هیئت هفتگی، چهارشنبه 26/9/1393 (خلاصه سخنرانی+عکس)
بسم الله الرحمن الرحیم
هیئت دانشجویی نائبة الزهرا (س) دانشگاه آزاد اسلامی واحد یادگار امام (ره) شهرری ویژه خواهران به حول و قوه الهی روز چهارشنبه 26 آذرماه 1393 ساعت 10 در نمازخانه دانشگاه برگزارشد.
ابتدای مراسم با قرائت یک صفحه از قرآن کلام الله مجید و زیارت پرفیض عاشورا و مداحی متناسب با ماه محرم و صفر پرداخته شد و در ادامه پای صحبت استاد ارجمند سرکار خانم صادقی از اساتید برجسته موسسه هنری، فرهنگی، کاربردی خیبر پیرامون موضوع هجوم خاموش (3) با محوریت "آیا ارتباط با جنس مخالف به بهانه ازدواج خوب است؟!" نشستیم به امید اینکه حضرت زینب کبری نظری به ما کند و هر آنچه که رزقمان است از دستان بابرکت دختر زهرای اطهر بستانیم.
در ادامه چکیده مطالب پیرامون این موضوع که باسخنرانی استاد ارجمند برگزار شد خدمت شما عرض می نماییم.
چکیده مطالب:
عشق در لغت به معنای گیاه پیچک است، اگر به گیاه پیچک دقت کرده باشید زمانی که مثلا دور نرده می پیچد آن را در بر می گیرد و مال خودش می کند. ولی در اصطلاح به محبت شدید و قوی عشق می گوییم.
آن زمانی که آدم و حوّا در بهشت آفریده می شوند، وقتی که آدم حوّا را می بیند به خداوند عرض می کند این کیست؟ من با دیدن این یه حسّ خیلی خوبی بهم دست میده، بعد به حوّا اشاره می کند که به سمت من بیا. آن جا جبرئیل نازل می شود و به حوّا می گوید بشین. تو بالاتر از اونی هستی که به سمت آن بری، آن باید به سمت تو بیاد، و خداوند به آدم می فرمایید که اگر آن را می خواهی باید از من خواستگاریش کنی، از من مطالبه اش کنی تا من بهت بدم و اینکه مهریه حوّا را تعالیم معارف دینی قرار می دهد.
حال به بررسی ارتباط بین خانم ها و آقایان همین مسئله عشق و مهروزی چند مرحله از آن را بررسی کنیم که در فرهنگ های مختلف عشق بین زن و مرد چه شکلی داشته است؟
آن جایی که خداپرستی وجود نداشته مردم طبق طبیعت خودشان زندگی می کردند البته دستورات آسمانی انسان را به طبیعتش نزدیک و نزدیک تر می کند. ما می خواهیم بدانیم آن هایی که این دستورات آسمانی را نمی دانستند آن ها چطور زندگی می کردند؟
مرحله اول: زمان باستان، عشق قبل از ازدواج معمول نبوده، می گفتند اگر یکی قبل از ازدواج عاشق شود، جن زده شده است.
مرحله دوم: از سال 1970 با شیوع نظریات روانشناسی فروید در اجتماع دیدگاه بین عشق زن و مرد تغییر می کند، قبل از آن پادشاهان به فرزندانشان می گفتند که یک زن خانه دار محجوب بگیر و آن را دوست بدار، اگر می خواهی زندگی خوشبختی داشته باشی ولی بعد از اینکه نظریه فروید رواج پیدا می کند، نگاه انسان ها نسبت به عشق بین زن و مرد تغییر پیدا می کند و وقتی که این رفتار سخیف بین مردم رواج پیدا می کند و فساد دامنه داری در اروپا به وجود می آید در نهایت اینکه در وصیت نامه اش می نویسد: آن چه که تا به الان من گفتم، همه اش زاییده توهمات من بوده، من به درستی و غلطی هیچ کدامشان هنوز اعتقاد ندارم. و بعد از آن نحوه پوشش تغییر می کند، نوع فیلم ها تغییر رویکرد می دهد، رمان های قدیمی که مسئله وفاداری در آن مهم بوده است به رمان های امروزی تبدیل می شوند.
این فسادها تبعاتی داشتند که کشورها از جمله کشور ما را در بر می گیرد.
حال به گره هایی که در ذهن خودمان که افراد این جامعه هستیم، ایجاد شده است می پردازیم:
اگر ما جنس مخالف خودمان را نشناسیم آیا کلاه سرمان نمی رود که بخواهیم ازدواج کنیم؟!
اگر ما کسی را دوست نداشته باشیم چطور می توانیم ازدواج کنیم؟!
اگر ما ازدواج کردیم از کجا معلوم بعد از ازدواج به ایشون علاقمند بشم؟!
و ...
البته موضوع دیگری که مطرح است موضوع فرار از تنهایی است که بیشتر در دوره نوجوانی به دلیل اینکه این دوره اعتماد به نفس پایین تر است، خودش را نشان می دهد.
نگاه خانم ها با آقایان در این مسائل متفاوت است.
نگاه خانم ها با آقایان در این مسائل متفاوت است.
برای اینکه ما بخواهیم شناخت از جنس مخالف بخواهیم پیدا کنیم می رویم مطالعه می کنیم، متاسفانه مشکل این جاست که ما یک قرون مطالعه روان شناسی نمی کنیم، می روم که تجربه کسب کنم اما یک چیز مهم یعنی عاشق شدن را از دست می دهم، به دلیل این که من قبلا با چندنفر دوست بودم، حالا نفری که می خواهم برای زندگی انتخاب کنم با همه نفرات گذشته مقایسه اش می کنم؛ آدمی را که باید با تمام بدی ها و خوبی ها قبولش کنم؛ دیگه نمی توانم بدی هایش را تحمل کنم چون این بدی در آن فردی که قبلا با او دوست بودم در او نیست، پس این فرد هم نباید این بدی را داشته باشد، روحیه مدارا کردن در وجود من از بین می رود، فلان خوبی که او داشت دیگه این ندارد.
دل انسان مثل چسب می ماند، شما اگر چسبی را بزنید و بکنید و جای دیگر بزنید مثل بار اول محکم نمی چسبد، دل انسان هم به همین صورت است.
خداوند می فرماید: و جعل بینکم مودة و الرحمة من بین دوتا زوج مودت و رحمت ایجاد می کنم، محبت و دوستی ایجاد می کنم، پدرها و مادرهای ماها بعضا سی سال، چهال سال باهم زندگی می کنند و همچنان عاشقانه همدیگر را دوست دارند؛ به این دلیل که دمی که خدا.وند به زندگی داده، سرد نمی شود، اما زندگی که من خودم برنامه ریزی کردم، محبت را می خواهم از سینه خودم میخواهم بروز کند، خدا من را به خودم واگذار می کند، من انتظار دارم محبت را کی به وجود بیارد؟ آیا شیطان می تواند؟ انتظار دارم خودم به وجود بیارم؟ جدای از خدا؟ می توانم این کار را بکنم؟
این محبت ها کاملا مبرهن است که پایدار نمی ماند، محبتی پایدار می ماند که خدا به وجود آورده است، این مسئله ما را خیلی گول می زند که این ها خیلی خوشبخت هستند؛ اولا که خیلی خوشبخت نیستند، دوما اینکه اگر خوشبخت هم باشند بالاخره یک روزی تقاص کارشان را پس می دهند، این نیست که من حرف خدا را گوش ندهم و زندگی خوبی هم داشته باشم.
امام علی می فرمایند: ای انسان اگر دیدی که نعمت های خدا بر تو زیاد بودی درحالی که تو سرکش و نافرمان هستی بترس.